محل تبلیغات شما



خیلی سخته به یک دوست به عنوان مشتری نگاه کنی
و هر چه باهاش صمیمی تر باشی این موضوع سخت تره

اما گاهی آدم حتی به اینجا می رسه که با خودش می گه
" خب مگه زندگی من خرج نداره؟
من هم باید بالاخره از یه جا شروع کنم
اصلا دوست اگر دوست باشه باید بهای دوستیش رو پرداخت کنه
بهای کاری که انجام می دی که جای خود داره"


فسقلی اومد گفت
کنار کاغذ های مارک پیراهنش یک چای کیسه ای آویزونه
کلی خندیدیم و ریسه رفتیم که
این چای کیسه ای نیست
جای دکمه های یدکی پیراهنه که کمی خارجکیه

بعد براش بازش کردیم که ببینه دکمه توشه
ولی با نهایت تعجب دیدیم که
یک چای سبز کیسه ای خیلی با کلاس توش گذاشتن
به چینی هم روش چیزهایی بلغور کرده بودن
که متوجه معنی اش نشدیم


از وقتی تو عالم رویا بهش گفتن که دیگه به کار رئیسش کاری نداشته باشه
خیلی افسرده بود
مدام با خودش کلنجار می رفت
که یک همچون آدمی ممکنه چه کاری کرده باشه
که از اونور هواش را داشته باشن

اصلا چطور ممکنه یکی تو اداره بشینه
از بیت المال بخوره و مدام تو کار مسلمان ها اشکل بندازه
و تازه وقتی بخوای مشتش را باز کنی
بهت بگن کاری بهش نداشته باش!

عجیب اینکه دیشب هم باز همان خواب را دیده بود
با همان تاکید که کاری به کارش نداشته باش!»

با تجربه ای که داشت خواب صحه را می شناخت
و با اطمینان از اینکه خوابش صحیح بوده هر لحظه آشفتگیش بیشتر می شد

حتی وقتی رئیس دفتر احضارش کرد
و در یک جلسه دو نفره
رئیسش مثل همیشه شروع به صدور دستورات مختلفی
که در اونها برای مردم به اندازه احشام هم حقی وجود نداشت، کرد
هیچ اعتراضی نکرد
رئیس که از سکوت کارمند همیشه منتقد به وجد آمده بود
با صورتی بر افروخته مدام دستوراتش را تکرار می کرد
و هر لحظه بر هیجانش افزوده می شد

البته او دیگر این حرف های را نمی شنید
زیرا سعی می کرد در ذهن خود ساحلی آرام و زیبا بسازد و
حتی شده برای لحظاتی آن اتاق منفور را ترک کند

اما ناگهان با صدایی عجیب به خود آمد
یک دست رئیس بر روی سینه اش چنگ شده
و انگار که زبانش بند آمده باشد صدای خِر خِر مقطعی از خود خارج می کرد
وقتی چشمش به چشمان بی فروغ رئیسش افتاد متوجه علائم سکته قلبی شد
جستی به سمت تلفن زد که بدون فوت وقت خودش با فوریت های پزشکی تماس بگیرد
که به ناگاه باز این جمله در ذهنش تکرار شد
به کارش کاری نداشته باش!»

لحظه ای گذشت
سپس به آرامی تلفن را سر جایش گذاشت


در حالی که در را می بست از اتاق خارج شد
به رئیس دفتر هم گفت که ایشان حالشان خوب نیست
و گفتند تا خودشان نفرموده اند کسی مزاحمشان نشود

به سمت میزش رفت و نشست
تسبیح روی میزش را برداشت
و ذکری را که مدتی بود قطع کرده بود دوباره از سر گرفت : الحمدلله الحمدلله الحمد .


تو ترافیک دور میدان چشمم افتاد به این نوشته پشت کامیون

ما را به هوریان بهشت حاجت نیست
قولان جهنم را عشق است

پشت فرمان
چنان محو زیبایی و پختگی کار شدم
که نفهمیدم طرف کجا رفت

+ مدت هاست دنبال کار هایی در این عمق هستم
ولی متاسفانه هر چی بیشتر می گردی کمتر پیدا می شن

 


+ شاه لیر: مگه اون روز بحث نکردیم که این روند رسیدگی به این تیپ پرونده ها اشتباهه
- آقای همکار: خب که چی؟
+ با این اطلاعاتی که شما بهش دادی یارو خیلی زرنگ باشه 3 تا 6 ماه دیگه دور خودش می چرخه و تازه می رسه به همینجایی که بود
- به من چه؟ بذار بره بچرخه بعد بیاد یقه مسئولش را بگیره تا روندش اصلاح بشه
+ وقتی این روند چند ساله داره انجام می شه معلومه اون قبلی ها که چرخیدن چقدر اهل یقه گرفتن بودن

پ ن :
متاسفانه یه عده از ارباب رجوع ها هم که چیزی بارشون هست
وقتی اعتراض می کنند که کاری غلطه
تنها چیزی که می گن اینه که از قول ما به مسئولش بگید که این غلطه و از این حرف ها
(نهایت همتشون اینه که چند تا فحش و لیچار مودبانه هم بدن)
هرچی هم بهشون می گی که کسی حرف کارمند را به جاییش حساب نمی کنه
و باید بری با خود مسئولش صحبت کنی
یا اعتراض کتبی بکنی تا این کار اصلاح بشه
همه شون در می رن

پ ن 2:
تازگی ها هم یه چیزی مد شده که وقتی رئیس اداره بغلی نیست
می رن پیش کارمندهاش فحش های مودبانه بهش می دن
و وقتی میان به ما مراجعه می کنن
با افتخار برای ما تعریف می کنن که انگار شق القمر کردن
اما دریغ از کسی که خودش را به زحمت بندازه و از یه آدم نابکار شکایت کنه و شکایتش را تا آخر پیگیری کنه


- جلوی حقوق بازنشستگیمون رو بسته بودن

شاه لیر: برای چی؟

- به گفته اونها تو محاسبات اشتباه کرده بودن و چند سال هر ماه ده یازده هزار تومن اضافه ریخته بودن و گفتن باید برگردونی

+ خب شما چه کار کردین؟

- مجبورمون کردن بریم محضر اقرار نامه بدیم که این مقدار اضافه بوده و می تونن از حقوقمون کم کنند

+ حواستون نبود که اگر قانونی برای برگشت این پول هست چرا شما باید رضایت نامه محضری می دادید؟

- آخه رفتیم پیش وکیل و گفت چاره ای نیست جز برگردوندنش ، اونام گفتن حق الناسه برای همین هم دوست داشتیم برگردونیمش

+ خاک تو سر یه همچین وکلایی بکنند
کی گفته که به تقاص اشتباه کارمند اونها، شما باید کلی هزینه محضر و ثبت و رفت آمد و پیگیری بدی
تازه می تونستی استدلال کنی که چون شما پول را به حساب من ریختی من هزینه کردم وگرنه هزینه نمی کردم
از اون گذشته این دیوانه هایی که به این سادگی اشتباه می کنند از کجا معلوم که این دفعه درست حساب کرده باشن؟


کشته بود ما رو از بس که هی می گفت
می خوام یه دونه از این درفش ها رو بردارم برم شکم یارو رو سفره کنم

اما حالا که شکر خدا طرف داره تو دادگاه محکوم می شه
هر روز زنگ می زنه می گه
اگر می تونی باهاش صلح کن که این داستان بیشتر از این کش پیدا نکنه


- یه شیشه پودر سیر پیش ادویه ها بود ، شما ندیدیش؟
+ شاه لیر :  چرا ، شما که چند روز پیش تشریف برده بودید مسافرت انداختمش دور
- وای خدااااا ! آخه برای چی ؟
+ چون از بس بی توجهی از تاریخ مصرفش چند سال می گذشت و دیگه حتی مزه اش کاملا عوض شده بود
- ببین هنوز تو آشغال ها نیست؟
+ حالا چی شده مگه؟!
- اون شیشه خیلی وقته پودر سیرش تمام شده بود من هم تمیز شستمش چند مثقال زعفرانی را که داشتیم آسیاب کردم ریختم توش
+ خدای من ! ببین چی کار کردی !
- نخیر هم تقصیر شماست که ندونسته و نپرسیده همه چی را می اندازی دور
+ نخیر تقصیر شماست که فکر می کنی اینجا داری تنها زندگی می کنی وگرنه یه برچسب می زدی روش می نوشتی زعفران
- نخیر هم . . تقصیر شماست .
+ اصلا هم تقصیر شماست .
.


-  قبل از آنکه بسم الله الرحمن الرحیم هر سوره را در نماز به زبان بیاوری
می بایست (باید؟ بهتر است که؟) بدانی که کدام سوره را می خوانی
چرا که کلام والای بسم الله الرحمن الرحیم در هر سوره معنایی متفاوت و متناسب با آن سوره دارد

+ شاه لیر :
خب با این حساب لفظ  این کلام والا به معانی متعددی اشاره دارد و اگر شما بدون اراده کردن اینکه آیه اول کدام سوره است قرائتش کنید به جمیع معانی از جمله معنی اش در آن سوره اشاره دارد و به نظر نمی آید مشکلی ایجاد کند

هر چند که این طرز فکر من به معنای رد گفته شما هم نیست


می خوام سر به سرش بذارم ببینم این دفعه چه داستانی سر هم می کنه با پوزخند بهش می گم : داستان مارکوپولو یادته؟ بعد از اینهمه سال تو وبلاگم نوشتمش، به نظرم خیلی بامزه بود بجای عصبانی شدن و غرغر کردن مثل زن های دیگه با فروتنی می گه - اعتراف کن شاه! خداییش کی فکر می کرد بشه مارکوپولو را خواند مارِکُپلو؟! پ ن 1- فکر نکنم بدونه داشتن یک نگاه متفاوت چه گنجیه و تا چه حد برای آدمی مثل من قابل احترام پ ن 2- شعر غلط تایپ نشده به نظر من اینطوری هم قشنگ تره هم درست تر
- شاهدخت: بابایی امروز یه کارتون خیلی قشنگ پخش کرد اگه می شه برام دانلودش کن ببینم + : خب من از کجا بدونم اسمش چی بود -: مامان اسمش را یادشه +: خانم اسم کارتون قشنگه چی بود؟ م: مارِکُپلو بعد از کلی علافی و گشتن از تو هال داد زدن بیا بیا داره بازپخشش را نشون می ده کارتن را که دیدم خشکم زد زیرش گنده نوشته بود مارکوپولو! پ ن: راستی مگه پلو اینطوری نوشته نمی شه پس چرا می نویسیم مارکوپولو؟
دیشب درد به حدی رسید که زنگ زدیم اورژانس 20 دقیقه بعد که همش از پنجره مواظب بودیم آمبولانس آدرس را پیدا کنه دیدیم یه آمبولانس اومده رفته جلوتر وایستاده لباسهام رو پوشیدم و با عجله خودم رو به آمبولانس رسوندم که مبادا بره بعد دیدم نه بابا برای خودشون وایستادن اونجا بعد از اینکه چند لحظه ای از دیدن من مبهوت شدند گفتن خب بیا بخواب رو برانکارد داخل ماشین ببینیم چی شده و شروع کردن با سرعت حون یه آنژیوکت رو دستم کار گذاشتن بعد شروع کردن به پر کردن فرم آنلاین
بعد از عمل یه دوجین بلا سر ما آوردند که مهمترینشون عفونت جای یکی از آمپول هایی بود که به صورت عضلانی تزریق کرده بودند که با هزار بدبختی یک ماهی درمانش طول کشید اما فی الحال که از درد به خودمون می پیچیم و حتی سرپا ایستادن هم داره در حد عذاب الیم می شه احتمالا باز به یکی دیگه از بیماری های بعد از جراحی دچار شدیم خدا این یکی رو هم بخیر کنه ان شاء الله + از همه دوستانی که عمومی و خصوصی احوالپرس بودند نهایت تشکر را دارم و برایشان از خداوند متعال سلامتی و پیروزی
و خداوند کرونا را فرستاد تا مسئولینی را که با هیچ ترفندی نمی شد از میزشان جدا کرد در قرنطینه خود خواسته ای قرارشان دهد و شده مردم بینوا حتی برای مدتی هر چند کوتاه از تصمیمات ناجوانمردانه آنان بیاسایند!
رفتم بانک مسکن درخواست خرید برچسب عوارض خودرو کردم یارو هزار جور ما رو پیچوند که دیگه به درد نمی خوره آخرش هم گوشیش رو درآورده نشون می ده می گه - من که مسئولشم خودم دارم با نرم افزار تاپ عوارض ماشینم را می دم کلی بهم برخورد که تو که خودت جزو سیستم این بانکی چرا بهش تعصبی نداری اما وقتی بیشتر حرف زدیم به این نتیجه رسیدم که وقتی به سیستمی اعتقاد نداشته باشی بدیهیه که از پاسخ گویی به مسئولیتی که بهش اعتقادی نداری فرار کنی هر چند که عنوانت مسئول باشه حالا
آنهايي كه فقط كارشان اين است كه خوب بپوشند، خوب بخورند، با پدر و مادر رابطه داشته باشد، با برادرها رابطه خوبي داشته باشد، اين فقط خودش را مي‌خواهد، مي‌خواهد بخرامد خلاصه. اين نامٍ بالفعل و حيوان بالقوه» اگر نه، از اين مرحله بالاتر آمد، عاطفه‌اي در او پيدا شد مِهر مادري پيدا شد مادری و فرزندی و برادری، اين‌‌گونه كه در حيوانات هم هست اين حيوانٌ بالفعل». ا گر در حدّي شد كه مثلاً مالي به او دادند، خيانت نكرد امين بود، اين حيوانٌ بالفعل» هنوز انسان نشد ،

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها